محدثه ساداتمحدثه سادات، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

محدثه سادات

عکس های محدثه سادات

  دخترک شیطون من، اینجا کیف پول مامان رو برداشتی ،رفتی بین مبل و بوفه قایم شدی، تا دل و روده کیف بیچاره رو بریزی بیرون.!!!     فعلا یه چند وقتیه این لوگوهات رو مورد عنایت ویژه قرار دادی و حسابی باهاشون بازی میکنی.   محدثه سادات در جمع اسباب بازی هاش چند روز قبل از کوتاهی موهاش.     محدثه سادات در جمع اسباب بازی هاش چند روز بعد از کوتاهی موهاش.     و محدثه سادات در جمع عروسک هاش. فقط دخترم من نمیدونم چه حسابی با خودت میکنی که هر عروسکی رو دست میگیری، بعد از اینکه یه کم باهاش بازی میکنی لباس هاش رو در میاری و می اندازی اونور!!!   ...
6 آبان 1392

اهم اتفاقات شهریور و مهر سال 92

محدثه عزیزم متاسفانه یه چند ماهی بود که من وقت نمیکردم بیام برات مطلب بنویسم، راستش سرعت اینترنت خیلی کم شده بود و ماهم چون اینترنت پر سرعت نداشتیم، کار سخت شده بود. حالا سعی میکنم مهمترین اتفاقاتی رو که توی این چند وقت افتاده بوده برات بنویسم. 1-بابا جون مشکل سند خونه با ستاد فرمان امام رو حل کرد و با یک سازنده قرارداد بسته تا خونه رو بکوبن و بسازن. الان یه چند ماهی هست که منتظر جواز ساخت و سایر مسایل دیگه هستن. 2- پرونده شکایت بابا جون و گودرزی بالاخره مختومه شد و خوشبختانه بالاخره گودرزی قبول کرد 20 میلیون به باباجون داد و باباجون هم شکایتش رو پس گرفت. 3- مامانی نذر کرده بود که اگه گودرزی قبول کنه پولشون رو پس بده ، ما ر...
5 آبان 1392

پایان دو سالگی به روایت سال قمری و ترک شیر خوردن

محدثه عزیزم به روایت سال قمری روز اول آبان مصادف با 16ذیحجه سالروز تولد شما بوده یعنی دقیقا دو روز مانده به عید غدیر، امسال هم با شروع ماه محرم تولد شما یعنی 22 آبان مصادف میشه با روز تاسوعا. در نتیجه من و بابا طاهر تصمیم گرفتیم تولد شما رو همون بعد از ظهر عید غدیر که مامانی و خاله اکرم اینا میان برگزار کنیم، همه تدارکمون رو هم دیده بودیم که متاسفانه حسین آقا فوت کرد. در نتیجه اگه خدا بخواد تولد شما موکول میشه به هفته بعد. از طرفی تصمیم داشتم از بعد از عید غدیر شروع کنم شما رو از شیر بگیرم و این کار رو کردم، دقیقا از آخر پنج شنبه شب که از خونه مامانی اومدیم دیگه شیر خوردن رو برای شما تحریم کردیم، اول یه خورده گریه کردی ولی چون محم...
5 آبان 1392

عید غدیر سال 92

محدثه عزیزم سومین عید غدیر زندگیت رو بهت تبریک میگم. امسال هم مثل سال های گذشته از چند روز قبل من و بابا طاهر در تدارک برگزاری جشن عید غدیر بودیم. خونه رو تمیز کردیم، کلی خرید کردیم و شب عید هم تا ساعت 2و 30 کارهامون رو جمع و جور کردیم، آماده شدیم برا اینکه از ساعت 8 صبح از خواب بلند شیم که اگه مهمون سحرخیز داشتیم غافلگیر نشیم، ولی از اونجایی که عبارت معروفیه که میگه :«تقدیر ما به تدبیر ما میخنده» !!!!!!! ساعت 6و 30 دقیقه صبح خاله اکرم زنگ زد و به ما خبر داد که حسین آقا( شوهر خاله مامان) دیشب به رحمت خدا رفته و قراره امروز تشییعش کنن. ما هم آماده شدیم و سارافن مشکی شما رو هم تنتون کرد...
5 آبان 1392
1